mavara
mavara
نوشته شده در تاريخ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط mansour |
. یکی از این موارد مربوط به آقای آرچی، راننده مسابقات اتومبیل سواری است که در سال 1953، هنگامی که از بیرمنگام به لندن می‌رفت، برای یک نوشیدنی در روستایی در نزدیکی Borton-on-the-Water توقف کرد. او اتومبیل آستین-هیلی 4/100 خود را در بیرون یک فروشگاه پارک کرد و برای خرید وارد آنجا شد و از دیدن مردمی که به نظرش متعلق به قرون گذشته بودند، شوکه شد. پس از چند دقیقه که تلاش او برای ارتباط برقرار کردن با مردمی که ملاقات کرده بود با شکست مواجه شد، صحنه به آرامی محو شد و خود را مقابل فروشنده‌ای دید که با حالتی ترسیده و نگران از او پرسید که آیا حالش خوب است یا نه! به نظر می‌رسید او تصور کرده آرچی شبح دیده است، در صورتی که در حقیقت یک پرش زمانی را تجربه کرده بود. 2. مردی به همراه همسر و دخترش تصمیم گرفتند تا برای فرستادن یک کارت پستال برای یکی از دوستان‌شان با اتومبیل خود به یک مرکز پستی مراجعه کنند. همسر و دخترش هنگامی که او از ماشین خود پیاده شد، شاهد ناپدید شدن او بودند. پس از حدود 5 دقیقه او دوباره ظاهر شد و به خانواده‌اش گفت که 100 سال در زمان به عقب رفته است. در آن زمان، به‌جای دفتر پستی، یک فروشگاه کاغذ و لوازم تحریر در آنجا قرار داشته است و برای اثبات هم چند برگ کاغذ مومی که مخصوص آن دوره بود را در دست داشت. 3. دو دانشجو علاقه عجیبی به مطالعه نوشته‌های لاتین روی سنگ قبرها در یک گورستان داشتند. یک روز زمانی که در حال خواندن و ترجمه یکی از این سنگ‌نوشته‌ها بودند، یکی از آنها در مقابل چشمان دیگری در هوا محو شد. سپس به سرعت به پلیس مراجعه کرد و گزارش داد که دوستش در برابرش ناپدید شده. درست حدس زدید. پلیس‌ها حرف او را باور نکردند بلکه وی را به خاطر قتل دوستش و مخفی کردن جسدش در گورستان مذکور بازجویی کردند. سپس برای پیدا کردن جسد دوستش به گورستان رفتند، ولی چیزی پیدا نکردند. پس او را به دلیل نبود مدرکی مبنی بر قتل، آزاد کردند.مدتی بعد،اودوباره به محلی که دوستش ناپدید شده بود مراجعه کرد و در کمال ناباوری در کنار سنگ قبر، متنی را یافت که از طرف دوستش بود و خطاب به او نوشته شده بود که به زمانی در گذشته منتقل شده و نتوانسته به زمان عادی بازگردد. دانشجوی مذکور دوباره به پلیس مراجعه کرد و آنها را در جریان کشف جدید خود گذاشت. ولی همانند بار اول، آنها حرف او را باور نکردند و فکر کردند او توجیهی برای قتل خود دست و پا کرده. اما پس از آزمایش نوشته مذکور، مشخص شد که نوشته بسیار قدیمی بوده و او راست می‌گفته. 4. سر ویکتور گودارد که در بریتانیا به پدر نیروی هوایی پادشاهی آن کشور معروف است، تجربه‌ای نیز در این زمینه داشته است. در سال 1935 او که برای رفتار بزرگوارانه و صادقانه‌اش برای خاص و عام محترم بود، تجربه‌ای شگفت‌انگیز و در عین حال عجیب را که از توضیح آن قاصر بود، پشت سر گذاشت.او در آن زمان به عنوان فرمانده عملیاتی خدمت می‌کرد. در یکی از پروازها از ادینبرو در اسکاتلند به سمت اندوور در انگلستان، تصمیم گرفت از روی منطقه هوایی متروکه درم در نزدیکی ادینبرو بگذرد. در محوطه این پایگاه متروکه، انواع گیاهان رشد کرده بودند. هنگرها در حال از هم پاشیدن بودند و تعدادی گاو در حال چریدن در محوطه پارک هواپیماها دیده می‌شدند. در ادامه مسیر به سمت اندوور ناگهان توفانی شدید و عجیب درگرفت. در میان ابرهای زرد و قهوه‌ای توفان، کنترل هواپیما از دست او خارج شد و در حرکتی مارپیچی به سمت زمین شیرجه زد.خلبان با مهارت، از برخورد با زمین جلوگیری کرد و در همین لحظه متوجه شد که در حال ادامه دادن مسیر به سمت مبدا در حرکت است. زمانی که بالای فرودگاه متروکه رسید، توفان ناگهان محو شد و هواپیمای گودارد در هوای آرام و زیر نور شفاف خورشید پرواز می‌کرد. اما فرودگاه تغییر کرده بود. هنگرها کاملا نو به نظر می‌رسیدند و 4 هواپیما نیز روی زمین نشسته بودند. 3 فروند از آنها مدل آشنایی داشتند. ولی رنگ زرد غیرعادی داشتند. چهارمین هواپیما نیز یک تک بال بود که نیروی هوایی در سال 1935 از آن مدل در اختیار نداشت. مساله عجیب دیگر این بود که تمامی مکانیک‌ها لباس آبی رنگ به تن داشتند در صورتی که تا جایی که گودارد می‌دانست، لباس مکانیک‌های نیروی هوایی به رنگ قهوه‌ای بود. نکته دیگر اینکه هیچ کس متوجه پرواز هواپیمای او بالای سرشان نبودند پس از دور شدن از فرودگاه، دوباره توفان شروع شد ولی وی پس از بیرون آمدن از آن، دوباره به سمت مقصد حرکت کرد و بدون مشکل دیگری به آندوور رسید.چهار سال بعد در سال 1939، نیروی هوایی بریتانیا، هواپیماها را زرد رنگ کرد، لباس مکانیک‌ها آبی شد و هواپیمایی که گودارد دید، وارد ناوگان هوایی آن کشور شد.آن‌طور که از ظواهر برمی‌آید، گودارد 4 سال در زمان به جلو رفت و پس از مدتی به زمان خودش بازگشت. مساله عجیب دیگر در مورد این شخص این است که 16 سال قبل، گودارد حادثه غیرعادی دیگری را نیز تجربه کرده بود. در عکسی که در سال 1919 گرفته شد و سال 1975 توسط شخص گودارد انتشار یافت و تصویر گروهی اسکادران گودارد را نشان می‌دهد، صورت نیمه‌محو کسی را می‌بینیم که در اسکادران نبود.گفته می‌شود که این صورت مربوط به فردی جکسون، مکانیک نیروی هوایی است که 2 روز قبل از برداشتن آن تصویر در یک حادثه برخورد با یکی از ماشین‌های هواپیما کش کشته شد. در حقیقت مراسم تشییع جنازه او دقیقا روز برداشتن تصویر مذکور است. بعضی از افراد معتقد بودند که جکسون بدون اینکه بداند مرده، برای عکس یادگاری دسته‌جمعی حاضر شده است! 5. یکی دیگر از عکس‌های مربوط به پرش زمانی، مربوط به دهه 1940 میلادی بوده و در اینترنت بسیار مورد توجه قرار گرفته است. در آن عده‌ای از مردم دیده می‌شوند که برای افتتاح پل ساوث فورک در بریتیش کلمبیا جمع شده‌اند. در میان آنها، مردی مشاهده می‌شد که عینک آفتابی مدرنی به چشم دارد، سویی‌شرت مدرنی نیز به تن داشته و در دستش یک دوربین عکاسی مدرن و پیشرفته دارد. 6. یکی ​دیگر از موارد معروف به یکی از فیلم​های چاپلین بر​می​گردد، جرج کلارک اهل بلفاست ایرلند، معتقد است مساله بسیار جالبی را کشف کرده است. او در قسمتی از ویدئوی اولین اکران فیلم سیرک چارلی چاپلین، که در سالن Graumann’s Chinese Theatre در سال 1928 روی پرده رفت، کشف کرد که یک خانم در حال راه رفتن در خیابان، دستش را روی گوشش گذاشته و در حال صحبت کردن با یک تلفن همراه است. در صورتی که در آن سال هیچ تلفن همراهی وجود خارجی نداشته است. مرد مارمولکی !!! تابه‌حال اسم «مرد مارمولکی» را شنیده‌اید؟ این مخلوق مرموز، در تاریکی شب در کنار علائم راهنمایی در جاده‌‌های کارولینای شمالی در کمین اتومبیل‌ها نشسته‌است. در ضمن همیشه هم حواسش هست که دوربین‌ها، عکس و فیلمش را نگیرند.طبق گزارش کانال محلی 19 در شهر لی کانتی در ایالت کارولینای جنوبی، این موجود افسانه‌ای مارمولکی پس از یک وقفه 23 ساله بازگشته و به همان رفتار‌های قدیمی خود روی آورده است.شاهدان در جاده روستایی در شهرستان می‌گویند که آنها سر و صداهای عجیب و غریبی را در صبح روز 4 جولای شنیده و برای بررسی بیرون رفته‌اند.در این زمان بود که آنها متوجه شدند سپر جلوی ماشین‌هایشان جویده شده و اثر چنگال‌هایی نیز روی آن دیده می‌شد. پلیس‌ها این داستان را قبلا هم شنیده‌اند. کلانتر سابق شهر لیستون تروزدِیل توضیح داد: «این اتفاقات از سال 1988 شروع شده است. آن زمان با ما تماس گرفته شد که برویم و به صدماتی که به یک ماشین وارد شده است، نگاهی بیندازیم. هنگامی که ما برای دیدن ماشین خراب شده می‌رفتیم، من تا آن​زمان چیزی شبیه آن ندیده بودم.»سپس گزارشاتی از مخلوقی سوسمارگونه در منطقه به دست رسید. گزارشات نشان می‌داد که این جاندار وحشتناک دارای قدی 2 متر و 10 سانتی‌متری، چشمان قرمز رنگ و سه انگشت پنجه‌مانند در هر دست بود. با اشتهای فراوان برای خوردن کروم! درست مثل قدیم‌ها.بنابراین شکار مرد مارمولکی شروع شده! عمارت وینچستر (Winchester Mystery House) ساختمانی تاریخی در کالیفرنیا است. در سن خوزه آمریکا، عمارتی ویکتوریائی وجود دارد که تمام شهرتش را مدیون چیزهای عجیب وغریبی است که در معماری آن وجود دارد. این عمارت که در طی ۳۸ سال (۱۹۲۲ تا ۱۸۸۴) توسط بیوه ثروتمند آقای وینچستر رایفل ساخته شده، حاوی نکات بسیار جالب و آموزنده‌ای از چیزی است که بایدآن را « عدم معماری » بنامیم. خانم سارا وینچستر که ظاهراً یک آدم خرافاتی بوده، از طریق فالگیرها و پیش گوهائی که در اطرافش جمع شده بودند، به این اعتقاد عجیب رسیده بود که زندگی و مرگ وی بستگی به ادامه کارهای ساختمانی دارد که در خانه اش انجام می‌شود! به عبارت دیگر، وی تصور می‌کرد در صورت قطع شدن عملیات ساختمانی زندگی او نیز به پایان خواهد رسید (آیا این دقیقاً تصوری نیست که اغلب مدیران ما نیز بنوعی دچارش هستند!). صرفنظر از انگیزه‌های خرافاتیِ فعالیتهای ساختمانی که ۳۸ سال از عمر خانم وینچستر و بسیاری از صنعت گران را به خود اختصاص داد، حاصل کارهای ایشان عمارتی است عجیب و باورنکردنی که امروزه یک محل توریستی به حساب می‌آید. این عمارت ۱۶۰ اطاقه برخلاف سایر خانه‌های هم عصر خود دارای سیستم‌های مدرن گرمائی (کانالهای بخار و هوای گرم) چراغهای گازی که با فشار یک دگمه روشن می‌شوند، سه عدد آسانسور فعال، و ۴۷ عدد بخاری است. جدای از مواردی چون سقف‌های گردان، کف پوشهای میناکاری شده، چلچراغهای نقره و طلا، و پنجره‌های شیشه‌ای مشبک که هر کدام نشان دهنده خلاقیت‌های هنری فراوانی است، جای جای خانه شامل عجایب زیادی چون درها و پنجره هائی که رو به دیوار باز می‌شوند، راه پله هائی که به هیچ جاختم نمی‌شوند، و تعداد بیشماری بخاری، راه پله، در و پنجره اضافی، انواع سیستمهای گرمائی و غیره‌است. آنچه که بررسی این عمارت را مهم می‌کند، تجسمی است که می‌تواند در رابطه با وضعیت فعلی بسیاری از سازمانها و سیستمهای اطلاعاتی و ارتباطی آنها در ماایجاد نماید. در واقع اگر زیرساختها و سازه بلوکهای سیستمهای اطلاعاتی اغلب سازمانها را با معادلهای ساختمانی آن جایگزین کنیم، دقیقاً به عمارتهائی نظیر وینچستر خواهیم رسید. عماراتی که هر چند ظاهری آراسته داشته و هزینه و زمان زیادی جهت ایجاد آنها صرف شده‌است، ولی چون بر اساس معماری معینی بنا نشده‌اند، فاقد کاربری لازم بوده و در بهترین حالت به درد فعالیتهای توریستی و موزه‌ها می‌خورند. در این مورد می‌توان با دقت بیشتری به مشخصات این عمارت توجه کرد. با توجه به موارد فوق می‌توان دید که نکات زیر در رابطه با این عمارت قابل توجه هستند: • عدم وجود راهبرد: عمارت فوق در عین حالی که دارای اطاقهای بیشمار (به اندازه یک هتل)است، دارای سالنهای متعدد پذیرائی و رقص و غیره نیز هست که آن را از یک خانه مسکونی دور کرده و بیشتر به یک هتل شبیه کرده‌است. • عدم وجود نقشه فنی: در ساخت عمارت از هیچ نقشه فنی که نشان دهنده طراحی عمارت مورد نظر باشد استفاده نشده‌است. نقشه‌های موجود مربوط به بخشهای خاصی از عمارت است. • عدم توجه به نیازمندیهای واقعی: در انتخاب و ساخت بخشهای مختلف عمارت اعم از درها، پنجره‌ها، سقف، کف پوش و غیره به نیازمندیهای واقعی توجه نشده و صرفاً به خاطر اینکه فعالیت‌های ساختمانی متوقف نشده و یا بدلایلی تجملاتی اقدام به انجام آنها شده‌است. • زمان غیرمعقول: ۳۸ سال برای ساخت عمارت صرف شده‌است. • هزینه غیرمعقول: ۵٬۵ میلیون دلار صرف ساخت این عمارت شده‌است. • حضور نسلهای مختلفی از سبکها و سیستمها: در این عمارت شاهد انواع سیستمهای گرمائی(سه نوع بخاری معمولی، سیستم بخار، و سیستم هوای گرم ) هستیم. علاوه بر آن عمارت فوق که تنها دارای دو طبقه‌است، دارای سه آسانسور مستقل است که راه اندازی آن بیشتر حالت تجملی و پرستیژ داشته‌است تا یک نیاز واقعی. • غیرقابل توسعه: توسعه عمارت فوق بدون تخریب بسیاری از قسمت‌های اصلی آن مقدور نیست. • بسیار پیچیده: تعدد راهروها، درها، پنجره‌ها، راه پله‌ها و اطاقها وضعیتی را بوجود آورد است که براحتی در آن گم میشوید. در واقع به همین دلیل این خانه از مدتها پیش به خانه ارواح جنگهای داخلی آمریکا معروف بوده‌است.

نظرات شما عزیزان:

نازنین
ساعت8:05---2 آذر 1393
واقعا وبلاگ خوبی دار mansour
ولی وبلاگ هایی شبیه وبلاگ منو تو باید یه جایی باشند که دیده بشند ، یه وبلاگ پیدا کردم خیلی بازدید داره که تبلیغ توش رایگانه ، تو هم باهاش تبادل لینک کن. خوبیش اینه اتوماتیکه

اینم آدرسه وبلاگه:
http://nazi-joon-jooni.loxblog.com


بــــــردگی کلمات
ساعت13:11---19 ارديبهشت 1393
بسم الله
سلام


ذره ذره هــر چه بـــود از من گرفت

دیـر دانستم که گیتی رهزن است


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: